روژیناروژینا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

.

من و تو

1391/11/11 14:39
نویسنده : bahar
578 بازدید
اشتراک گذاری

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

خلاصه بعد از مدتها تهدیدای شما دوستای گلم مبنی بر اپ شدنم عملی شد و من اومدم

هووووررررررراااااااا اول از همه یه تشکر ویژه داشته باشم از دوستانم در دنیای مجازی که اولا کلی با

خوندن پست قبلی بهم  روحیه دادن که تنها نیستم و  شرایط اونها هم بهتر از من نیست و دوم اینکه اول

با محبت سراغم و می گرفتن و کم کم عصبانی شدن و بعد دیگه ...نیشخند

خوب بگذریم بگم از دخملی که توی این مدت کلی پیشرفت داشته و کار جدید یاد گرفته مثل کشیدن

جیغهای فرا بنفش و یا نخوابیدن در طول شب و یا امتحان کردن تمامی مواردی که کلی براش وقت

گذاشته بودم که بهش بفهمونم جیزه -داغه-اوف می شی و ....تازگیها هم که یاد گرفته فقط تو بغل

بخوابه و برای من مادر شناس شده ! و فقط می خواد من بغلش کنم (مرده این محبتشم ) البته

بگماااااااااااا روژینا اصلا این طوری نبوده الان مریض شده اینطوری شده مگه نه مامانی؟؟؟؟!!!!!!!!!!!

عملکرد این چند روز

فندوقکم : چند روز پیش خاله راشا و دوست کوچولوت مانلی اومدن خونمون و تا شب پیشمون بودن و

کلی بهمون خوش گذشت هر چند که اصلا شما وروجکا نخوابیدین ولی خوب اذیتم نکردین و نی نی های

خوبی بودین ولی اینقدر دلم سووووووخت اخه هیچی عکس نگرفتم البته خاله راشا عکس گرفت و قرار

شد منم ازش بگیرم که یادم رفت و الان عکسا تو وبلاگ مانلی هست

دوم اینکه عروسی مونا جون بود که نرفتیم خیلی حیف شد نگران ولی چند روز دیگه عروسی مریم جون

دوست مامانه که حتما می برمت

سوم اینکه چند روزه بد جوری مریض شدی و تب شدید داشتی چند تا دکتر عوض کردم شاید بهتر بشی

نشد که نشد تا اینکه امروز یه کم بهتر شدی ایشاا... زود زود خوب بشی

دیگه اینکه درگیر کارای تولدتم اخه کمتر از یک ماه دیگه تولدته هووووووووووررررررررررررااااااا داری بزرگ می

شیا مامانی اتفاقا چند دقیقه پیش داشتم به همین موضوع فکر می کردم که چقدر همه چیز زود می

گذره این که منم یه روز بچه بودم و تا چشم به هم زدم بزرگ شدم مامان جون یعنی مامان من یکی از

لباسای کوچولوییهامو برام یادگاری نگه داشته بود که چند وقت پیش تنت کردم خودم کلی ذوقیدم و رفتم

عکس خودمو که کوچولو بودمو همون لباس تنم بود و اوردم و با خودم مقایسه کردم وای واقعا چقدر زود

می گذره

این عکس خودمه

اینم عکس روژینا با همون لباس

 

 

حالا که از کوچولویی خودم و خودت عکس گذاشتم یه عکسم از کوچولویی بابایی می ذارم

اینم بابایی

 

راستی عید همتونم مباااااااااارک دوست جوناااااااا

تا یه پست دیگه بااااااااااااااااااای و بوووووووووووووووس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (35)

سمانه مامان ستایش
9 بهمن 91 16:05
به به بهار خانوم!چه عجب اینورا!عجیبه بالاخره آپ کردی
ای جان چرا روژیناجونم تب کرده؟الهی فداش شمایشالا زود زود خوب بشه و دیگه مریض نشه فندقمون
چه خنده نازی کرده جیگرمخودتم ناز بودی مامانی ولی روژیناجونم خیلی نانازتره
راستی واسه عروسی دوستت طراحی ناخناتو دخملم انجام میده هااا
برای روژینا جیگر
اینم برای دوست جونم


دیگه شرمنده دوستم نمی دونم چرا تنبل شدم ولی جبران می شه
اره بابا تب داشت چه تبی خدارو شکر بهتره
واقعا ستایش جونم وقت داره ؟ خوب خیالم راحت شد ارایشگاه و کنسل می کنم
مرسی دوستم اینم برای شما و ستایش جوووووووووووون
الهام
9 بهمن 91 21:20
vay khoshgel khanum,abru kamun rozhina khanum.mashshalla b zibaie darunet b dokhtar khale maman bahare rafte.


به به سلاااااااااام ببین کی اومده چقدرم از خودش تعریف کرده اینم یه برای دخمل خاله خودم
مامان طنین
10 بهمن 91 2:34
به به چه عجب خانم اومدین ... بابا نمیگی دلمون برات تنگ میشه؟؟؟
نگو خواهر نگو که طنین هم فقط تو بغل من میخوابه والبته که تا میزارمش زمین جیغ ی میکشه که نگو. و اینکه واقعا زمان زود میگذره منم دارم برای تولد طنین برنامه ریزی میکنم خوشحال میشم بهم بگی چطوری میخوای تولد بگیری که منم ایده بگیرم و خواهشا نرو تا سال دیگه زو.د به زود سر بزن


فکر کنم خیلی دیر کردمااااااا همه مسخرم می کنن
باشه دوستم میام برات تو قسمت خصوصی میگم دارم چیکار می کنم
باشه قول میدم زیر یه سال بیااااام
مامان نسرین
10 بهمن 91 16:03
آخی بهاره جونم منم از این لباسا داشتم فکر کنم از مکه اورده بودن چقدر باحال که حالا تن رژینا کردی چقدم خودت و شوشو عکستون بانمکه رزینا به جفتتون رفته هااااااااااا.

ای وای از دست این وروجکا با این مادر شناسیشون یه وقتایی کلافه کننده اس و به نفع آقای پدر دیگههههههه

الهی بمیرم که مریض شده بودی حتما واسه دندونته عسلممم صدرا هم مریض شده بود
ای وای مگه مانلی هم وبلاگ داره پس چرا من نمیدونستممممممممممممممم
حالا لینکش میکنم


مرسی دوستم جدی سوغات مکه بوده باید ببینم کی اون زمان مکه بوده !
وای وای نسرین واقعا کلافه کنندست عز یزم یه وقتایی کدومه همیشه به نفع اقایونه
خدا نکنه دوستم ایشاا... زودتر دندونش در بیاد منم تکلیفم و بدونم مردم از بس هر چی شد گفتم مال دندونه و بازم خبری نشد
اره دوستم وبلاگ داره پیدا کردی ؟
بوووووووووووووووس برای نسرین جون و صدرا جونم
محبوبه مامان الینا
11 بهمن 91 8:38
به به پارسال دوووووووست امسال آشنااااا
فدات شم با اون جیغهای فرابنفشی و تست کردن تمام مخاطرات زندگی
مریض نبینمت خاله جونانشااله زودتر خوب شی عزیزم


دیگه خواهر چیکار کنیم مشغله زیاده ولی خلاصه اومدیم
خدا نکنه خاله جونم
مرسییییییییییییی
محبوبه مامان الینا
11 بهمن 91 8:39
میبینم که حسابی مهمون داری کردی و خوش گذروندی شیطون بلا
وااااااااااااای بهارجووووووون عکس محشر بووووووود خودت و روژینا در گذشت زمانخیییییییییییلی باااااااحال بوووووووووددست مامانتون درد نکنه که این یادگاری رو واست نگه داشته


اره خاله اینقده کیف داااااااااااد
مرسی اره خداییش خودم خیلی اون عکسی و که رژینا لباسم و پوشیده دوست دارم
مرسی عزیزم
محبوبه مامان الینا
11 بهمن 91 8:40
اوهووووووو پس مشغول تدارکاته تولدی خانومی
آخخخخخخخخخ جونمی تولدن مبارک پیشاپیش روژینای عزیز خاله


اره البته بیشتر دارم حس می گیرم که شروع کنم
مرسیییییییییییی خالههههههههههههههه
محبوبه مامان الینا
11 بهمن 91 8:42
بابت اون عکس بابایی امیدوارم خدا یه گل پسر هم بهت بده که جای خالیه زیر عکس بابا پر شه(الان دقیقا میدونم که میخوای منو خفه کنی که آرزوی یه وروجک دیگه کردم واستچیه خب؟میخوای روژینای من تنها بمونه)


آی گفتیا اگه اینجا بودییییییییی ...
خوبه این دعا رو در حق خودت کنم ؟؟؟؟
hani
11 بهمن 91 13:05
الهی خاله قربونت بشه که مریض شده بودی جیگرتو قرفون با اون لباس خوشمل مامانیت که مثل ماه شدی توشخدایی نی نیمون مثل مامانی و باباییشه هزارتا بوس س س س س واسه عشق خاله


خدا نکنه خالههههههههههههههههه
ماهیش که به مامانش رفته
مرسییییییییییییی
hani
11 بهمن 91 14:51
ماه بودنش که به خالش رفته


آره خوب !
زهرا (✿◠‿◠)
11 بهمن 91 16:47
سلام به بهار خوشگلم...
خب بگو....
مامان که خوشگل باشه.....دخملش ملوس میشه!
ماشاللا
منم یکی از لباسای بچیام و تن محمد صادق کرده بودم!
یادش یخیر!!!


من خوشگلم ؟ مرسییییییییییییییییییی دوستم جبران کنم
خیلی کیف میده ادم لباس بچگیشو تن بچش کن من که کلی ذوق کردم
زهرا (✿◠‿◠)
11 بهمن 91 16:48
وای خداااااا
ببین دخملی چه خوشمزززززه نشسته!


مرسییییییییییییی دوستم
زهرا (✿◠‿◠)
11 بهمن 91 16:49
دل مام واستون تنگ شده بود!
تولدت پیشا پیش مبارک عزیز خالهههههه


به به چه خاله مهربونی تفلدم و زود تبریک گفت مرسی خاله جون
مهسا(مامان هستی)
11 بهمن 91 22:31
به سلاااااااااااام همشهری خودم
چه عجب
آخه چه جاااااااااااالب بود اون لباسه
ایشالااا زودی خوب بشی عزیییزم


به به سلاااااااااااااااام دوستم
مرسی که به ما سر زدی
هستی جونم و ببوس و بچلونش حساااااابی
مامان محدثه
12 بهمن 91 1:00
قربونت برم خاله با این جیغای فرا بنفشت
الهی خاله جون چرا مریض شدی ایشالله زودتر خوب بشی
چقدر این لباس بهت میاد عزیزم چقدر خوب مامانی هم با این لباس عکس داشته


خدا نکنه خاله جوووووووووون
مرسیییییییییی
تارا
12 بهمن 91 12:00
ما نیز یک عالم لباس های بچگیمان هست که نگه داشتیم به علاوه یک عالم اسباب بازی که عمرا دست بچه ام بدم!


خسیس البته به موقعش خودت دوست داری بدی منم از این حرفا زیاد زدم
زهرا (✿◠‿◠)
12 بهمن 91 12:00
جواب خصوصیت و برو توو خصوصی ببین بهار جون!!!


مرسیییییییییییی
تارا
12 بهمن 91 12:04
ما همینجور این بوم بیچاره رو ول کردیم وسط اتاق هی از روش بپر بپر میکنیم رد میشیم!
یه مشکل دیگه هم که دارم اینه که بوم قبل رنگ میذاشتم روش بعذ از یه رفت و برگشت قلم مو رنگه گوگوله میشد این یکی باید یه خروار رنگ بذارم روش چون اگه رنگ کم بذارم زیرش که بافت داره کاملا معلومه!
یعنی هی وستا 5 قرمز تموم کردم واسه یه مستطیل 10 در 30!



هههههههههههه خلاصه یه چیزی از اب در میاد نگران نباش
مامان بردیا
12 بهمن 91 21:06
مامانی دمت گرم.بلاخره ما یه نی نی دیدیم که شبیه مامانش شده.خیلی شبیه همین.


ما اینیم دیگه اره همه می گن
تارا
13 بهمن 91 18:05
ممنون از بابت ایمیل
در اولین فرصت ایمیل میکنم
اول از شر این دندون پزشکی نجات پیدا کنم اگر زنده موندم مزاحمتون میشم


نترس زنده میمونی منتظرم
مهرناز(مامان آرسام)
14 بهمن 91 0:35
هورااااااااااااااااااااااااااااااا!!!! به افتخار بهارجون که بالاخره آپید!!!
ای جونم فدای تو فندق خوشگلللللللللل
وااااااااااااای بهار جون چه حرکت قشنگی!! که لباس خودتو نگه داشتن و الان پوشوندی به عروس گلم
واااااااااااااااای تولدِ عروسم نزدیکه!
مامانی کارِ در اومد!!!! باید بری تو فکر کارای تفلد!!!
آخی بمیرم چش بوده عروس گلم؟؟


مرسی مهرناز جونم آره واقعا کارم در اومده
خدا نکنه یه کسالت کوچیک که خدا رو شکر رفع شد بووووس
مهرناز(مامان آرسام)
14 بهمن 91 0:35
راستی منم بالاخره آپیدم!!


منم اومدددم
سمیرا ی
14 بهمن 91 1:12
عزیزم غصه نخور تا این مریضیها رو پاس نکنه که به ترمای بالاتر نمیرسه ولی واقعا هیچی بدتر از تب نیست نه دور از جونش اسهال هم خیلی بد ول کن بابا اسمشون هم اشکم در میاره
بهار چقدر حال میده که دخترت کپی خودت شده
خدا وسه هم نگهتون داره آفرین به ژن برتر بهار


ما اینیم دیگههههههههه مثل پارسا که کپی خودته
مادر کوثر
14 بهمن 91 16:41



مرسیی ...
مامان دو بهونه قشنگ برای زندگی
15 بهمن 91 1:29
روژینا جون بیشتر به باباش رفته البته کم موییش به شما رفته زنده باشه انشاا... امیدوارم زودتر خوب بشه ببریش عروسی حسابی نینای نای کنه


البته بگمااااااااااااا الان موهای من بیشتره مرسی دوستم
تارا
15 بهمن 91 16:50
سلام
واستون ایمیل کردم
اگر از کارم خندتون گرفت عب نداره بخندید!بالاخره روح بنده خدا رو شاد میکنیم و یه ثوابی میبریم!
راستی یادم رفت تو ایمیل بنویسم
به رنگ بنفش تو اصل کار توجه کنید
اگر رنگی میشناسید که اینو بهم بده خیلی دعا گو هستم!اون بنفشی هم که رو تابلو اولم هست وینزور 16 هست
البته به نظرم اصل کار با رنگ اکروکیک باشه


باشه تارا جون سریع جوابتو ایمیل می کنم ببخشید اگه دیر شده چند روزی نبودم
محبوبه مامان الینا
15 بهمن 91 17:43
ههههههههههههههههی باید عادت کنم هر روز بیام و ضایع شم و بسنده کنم به پستهای قبلی خیاااااااالی نیست همین نیز ما را بس
میگم خانم پرمشغله استعداد ادبی دارم ها
خوووووووووووب چه کنم ؟خاطر خواتییییییم بهار جوونبدخواه داشتی دربست درخدمتیم


ههههههههههههههه از دست تو می گم دخترت به کی برده اینقدر زبون داره ها به مامانش
به به چه استعدادی داری تو ادبیات ما هم بسی خرسند شدیم زود زود میام
مامان نوژاجوني
17 بهمن 91 14:44
عزيزم چقدر روژينا شبيه خودته ماماني.الهي زودتر خوب بشه.راستي تولدت هم پيشاپيش مبارك باشه خوشگل خاله


خوشم میاد همه می گن شبیهه خودمه مرسی عزیززززززززززززززززززززم
مامان یلدا و سروش
17 بهمن 91 18:41
خدا حفظ کنه این دخمل خوشگل رو اگه با تبادل لینک موافقین خبرم کنید


آخه چطوری خبرت کنم وقتی ادرس نذاشتی
خاله محبوبه
18 بهمن 91 14:37
خدا براتون نگهش داره، به ما هم سر بزنيد ني ني مون تازه اومده.


مبارکههههههههههه عزیزم اوووووووومدم
سمانه مامان ستایش
21 بهمن 91 2:44
بهارجون کجاییباز رفتی غیبت کبری؟فکر کنم درگیر کارای تولد فندق جون باشی
وقت کردب بیا وبم به مسابقه دعوت شدی عزیزم


ههههههههههه ببخشید هی کبری صغری می شم یه چند وقتی سرم شلوغ بود مرسییییییییی دوستم اومدم
محبوبه مامان الینا
21 بهمن 91 8:58
سلام دوست مهربونم.خواستم به مسابقه دعوتت کنم که دیدم بقیه دوستان زحمتشو کشیدن
دلمون تنگه .نیستی چرا؟


مرسییییییییییییییی دوست جون مهربون که به یادمی چند وقت سرم شلوغ بود زود زود میام وروجک من چطوره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شقایق مامان آرشا
24 بهمن 91 18:36
سلام .خاله اسم من آرشا ست.یعنی پاک ومقدس


سلام عزیزم واقعا اسم قشنگی داری من که خیلی خوشم اومد
مامانی روژینا
29 بهمن 91 16:04
واااااااای مامانی چقدر شبیه همین خیلی خوبه که لباس خودتو تنش کردی به نظرم نگهش دار تن نوت هم بکن حتی شده درحدیه عکس خیلی جالبه


راست می گیا فکراینجا رو نکرده بودم
سمیرا
30 بهمن 91 0:01
ای جونمممممممممممم مامانی چقدر نانازیییییییییییی

روژینا لباس مامانی چقدر بهت میاد عزیزمممممممممم



مرسییییییییییییی خاله مهربون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به . می باشد