دخملک هنرمندم
سلام فندوقکم
امروز اومدم بگم:
وای از دست شما بچه ها آخه دخملم من نمی دونم اسباب بازی و برای شما ساختن
یا برای ما از صبح که بلند می شی فقط یا دنبال من چهار دست و پا راه می افتی و تو راه
اشپزخونه و اتاقی یا از زیر مبل می کشمت بیرون یا در حال باز کردن کشویی
که معمولا دستتم بین دو تا کشو می مونه یا در حال کشیدن سیمهای تلفنی یا دستت
و میزاری روی ویترینی که تماما شیشه هست و کلی هم خطرناکه و محکم شروع به
کوبیدن روی شیشه ها می کنی جدیدنم که می ایستی و از اونجایی که زیادی اعتماد به
نفس داری می خوای راه بری و بعد از چند قدم که خسته می شی یه دفعه خودت و ول
می کنی و می خوری اینور و اونور یا................ من بیچاره هم که همش با یه بغل اسباب
بازی هی میدوام اینور و اونور و اونارو میارم پیشت که شاید یه نیم نگاهی هم به اونا کنی
که متاسفانه تنها چیزی که اصلا برات جذاب نیست همین اسباب بازیاست خلاصه لحظه
شماری می کنم که بخوابی شاید منم یه نفسی بکشم و وقتی می خوابی و می زارمت
توی تختت و بر می گردم که به کارام برسم باید از روی کلی موانع که جنابعالی زحمت
کشیدین و توی بیداری ساختین عبور کنم حالا بگذریم که تازه گیها یاد گرفتی الکی چنان
جیغهای بنفشی می کشی که هر کسی بشنوه فکر می کنه چه اتفاقی برات افتاده؟ مثلا
دیروز گذاشتمت توی روروئک و یه لحظه رفتم توی اشپزخونه که یه بشقاب وبشورم طوری جیغ زدی که اصلا نفهمیدم چطوری با دستکش کفی خودم
و بهت رسوندم بعد که منو دیدی خودت و موش کردی و خندیدی وای نمی دونی
چی کشیدم تا چند دقیقه تمام بدم می لرزید آخه چی بگم دخمل؟
حالا از همه این حرفا بگذریم باید بگم چند روز پیش نه ماهگیتم تموم شد و وارد ده ماهگی
شدییییییییییییییییی هورااااااااااااااااا داری بزرگ می شیا پس:
نه ماهگیت مبارررررررررررررررررررررررک
فندوقک چند روز پیش بابایی می خواست گیتار بزنه که مثل همیشه شما ذوقیدی و جلوتر
از بابایی گیتار و برداشتی و شروع به هنرنمایی کردی
اینجا بود که دیگه حریفت نشیدیم و من مجبور شدم ببرمت تو اتاقت
حالا غصه نخور دخملم تو هم بزرگ شدی گیتار بزن باشه ؟
بقیه در ادامه مطالب
دخملی حالا که این پست مخصوص خرابکاریهای جنابعالیه بزار اینم بگم که از اونجایی که مامانت هنرمنده!!( وای چه کیفی میده ادم از خودش تعریف کنه ) و هنرمم
نقاشیه و مثلا قراره برای عید گالری بزنم و با توجه به اینکه قراره از اول این ماه سر کارم
برم اینه که چند وقت پیش تصمیم گرفتم شروع به کشیدن تابلو کنم که تا عید تابلوها آماده
باشه اینه که با اعتماد به نفس کامل بساطم و پهن کرد م که اینم نتیجه اش بود:
خوب دیگه ظاهرا این کارم تعطیله پاشیم بریم سراغ یه کار دیگه
ببخشید که باز چونم گرم شدا بوووووووووووووووووووس