روژیناروژینا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

.

وقتی بابا مهدی بابا شد!

1391/4/20 17:07
نویسنده : bahar
735 بازدید
اشتراک گذاری

فندوقی من

راستی یادم رفت بگم بابا مهدی چطوری فهمید بابا شده !

روزی که می خواستم به بابایی خبر وجود تو نازنین و بدم ششم تیر ماه نود بود یعنی دو

روز بعد از گرفتن جواب آزمایشم می بینی چه طاقتی دارم ! آخه دنبال یه روش خوب می

گشتم که پیدا کردمممممممممم

به بابا مهدی زنگ زدم و برای شام اونم تو فشم دعوتش کردم بابایی هم سریعا دعوت من و

پذیرفتنیشخند منم توی ساعت ناهاری با خاله مریم همکار مامان رفتیم سیسمونی فروشی و

یه جفت کفش کوچولو خریدیم که البته خاله مریم نذاشت من حساب کنم و گفت می خواد

اولین هدیه رو اون برات بخره بعد دادیم کادوش کردن و یه کارت پستال کوچولو هم روش

زدیم و منم توی کارت نوشتم (یه نی نی کوچولو تقدیم به بهترین بابای دنیا) و وقتی شب با

بابایی رفتیم فشم و روی تخت کنار رودخونه شام و خوردیم  دیدم جای رومانتیکیه منم کادو

رو دادم به بابا و بابایی هم که اصلا فکر نمی کرد توی کادو چیه داشت برای خودش حدس

می زد ادکلنه نه کیفه نه چرا اینقدر سبکه ؟ و... همینطور که داشت برای خودش حرف می

زد کادو رو باز کرد اولش چپ چپ به کادو نگاه می کرد بعدم کارت و خوند اما  بازم نفهمید 

بعدشروع کرد به من نگاه کردن که دیگه خندم گرفت و بهش گفتم مهدی جون عزیزم بابا

شدییییییییییییییییییییییییییییی اونجا بود که بابایی بیچاره از خوشحالی داشت از حال می

رفت برای همین سریع پول شام و حساب کرد طفلی یادش رفته بود مهمون من بودهخنده

خلاصه که هم کادو برام مجانی در اومد هم شامنیشخند!!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مریم(مامان کیمیا)
22 تیر 91 12:08
بهار جون....امیدوارم کوچولوی نازنینت برات بچه خوش قدم و خوش روزی باشه،یه فرزند سالم و صالح که تو تمام مراحل زندگیش باعث افتخار مادر و پدر نازنینش بشه....
از خوندن این مطلب انقدر خندیدم که اشکم دراومد...


مرسی مریم جون بوس برای شما و کیمیا جون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به . می باشد