توصیف این چند روز
سلااااااااااااااااااااااااااااااام فندقی
خلاصه مامانی با یه وقفه طولانی ناشی از بی حوصلگی اومد علتشم مشخصه طبق
معمول با شروع فصل پاییز و کوتاه شدن روزا و سرد شدن هوا منم بی حوصله میشم
من همیشه با این دو فصل مشکل داشتم بر خلاف خاله مریم دوست مامانی که
عاشق این دو فصله و ما همیشه سر این موضوع کل کل داشتیم یه دلیل دیگشم اینه
که بنده از اول ماه باید دوباره برگردم سر کار و از فندوقکم دور بشم وااااااااااااییییییییی
این یکی و نه آخه چطوری طاقت بیارم؟
حالا برات از این چند وقت که نبودم بگم اول اینکه عروسی مرضیه جون بود که متاسفانه
شما بر خلاف تعریفایی که ازت کرده بودم رو سفیدم کردی اینقدر که ما شاا... گریه کردی!
البته تقصیر شما هم نبود مامانی پاهات بد جوری سوخته بود همه می گن علتش اینه که
می خوای دندون در بیار ی خدا کنه زودتر این مرواریدا خودش و نشون بده که اینقدر اذیت
نشی عزیزززززززززززززم دوم اینکه یه نی نی جدید دیگه هم به دوستات اضافه شد
هووووووووووورررررررررررررررااااااااااا این نی نی جدید پسر دایی بابا مهدیه که هنوز
اسمش معلوم نیست در اولین فرصت عکسش و می زارم سومین خبر اینکه دیروز اولین
سالگرد فوت عموی مامانی و خانوادش بود خدا رحمتشون کنه سال پیش همین موقع بود
که عمو -زن عمو - مهرزاد جون پسر عموم و عاطفه جون نامزدش که تازه یک ماه از
نامزدیشون می گذشت بر اثر سانحه رانندگی فوت کردن روحشون شاد.
خوب دخملی اینم از خبرای این چند وقتی که نبودم هزار تا بووووووووووووووس