ماه هفتم
دخترکم
توی این ماه یعنی هفتمین ماه زندگیت برای اولین بار غذا خوردن و شروع کردی سرلاک
خوردی سوپ و فرنی و حریره بادام خوردی و حالا با ورودت به ماه هشتم می تونی ابمیوه
و تخم مرغ و هم شروع کنی توی این ماه می تونم کره و روغنم به غذات اضافه کنم این
نشوندهنده بزرگ شدنته عزیز مامان در ضمن یه کار مهم شما توی این ماه نشستنت بود که
کلی ذوقیدم دو تا مسافرت شمالم رفتی که اصلا اذیت نکردی همچنین یه عروسی که
عروسی آقا حمید پسر خاله مامان بود که بر خلاف تصور من بازم هیچی نگفتی و کلی دس
دسی کردی تازه تولد عمه ملیحه هم بود و جشن دندونی کسری کوچولو پسر عمه آتنا که
رفتار خوبت و خنده هات باعث تعجب همه شده بود خلاصه اینکه توی این ماه بزرگ شدنت و
حس کردم و واقعا حس خوبی بود و البته تو تمام این ماهها نباید زحمت خاله هانیه رو
فراموش کرد که واقعا دست راست مامان بود و اینقدر برای نگهداری تو کمکم کرد که به
قول بابایی بعضی وقتا فکر می کنی مامانت خاله هانیه هستش و تا خاله رو می بینی کلی
ذو ق می کنی در صورتی که اگه من و بابایی رو چند ساعت نبینی اصلا اینطوری خوشحال
نمی شی خلاصه اینکه ماه هفتمم گذشت و وارد هشتمین ماه زندگیت شدی امیدوارم
همیشه صحیح و سالم و سلامت باشی عزیز مامان بوسسسسسسسسسسسسسسس