واکسن چهار ماهگی
فندوقکم
پنجم تیر ماه نود ویک نوبت واکسن چهار ماهگیت بود اگر بدونی چه استرسی داشتم از
روی سابقه ای که داشتی می دونستم خیلی گریه می کنی برای همین
خودم و اماده کرده بودم خلاصه صبح ساعت هشت حاضر شدی که بریم. از اونجایی که
عاشق بیرون رفتنی کلی هم خوشحال بودی که داری می ری بیر ون ....
اینم عکست قبل از رفتن
ولی وقتی رفتیم خانمی که می خواست واکسن بزنه خیلی مهربون بود و قبل از
واکسن زدن کلی باهات بازی کرد برای همین شما هم اصلا فکرشو نمی کردی این
خانم مهربون قراره چیکار کنه وقتی واکسن بهت تزریق شد اصلا گریه نکردی و فقط
مات و مبهوت داشتی من و اون خانوم و نگاه می کردی اتفاقا ما هم تعجب
کردیم که چرا هیچی نمی گی منم همون موقع بغلت کردم که فکر کنم تازه فهمیدی
چی شده و آواز قشنگت و سر دادی بعد از گریه تو فندوقکم اون خانم گفت خوب شد
گریه کرد داشتم نگران می شدم تا حالا ندیده بودم هیچ بچه ای گریه نکنه خلاصه
بعد از یه کوچولو گریه کردن ساکت شدی و اصلا اذیتم نکردی قربونتت برمممممممم
اینم عکست بعد از واکسن زدن