روژیناروژینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

.

خداحافظ تنبلی

1392/5/28 2:54
نویسنده : bahar
711 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام صد تا سلام

اول از همه ببخشید که خیلی دیر اپ کردم اخه مگه با این بچه می شه اپید به خدا من

موندم شما دوستان وبلاگی بنده چطور اینقدر تند تند آپ می کنید که من هی باید خجالت

بکشم و دنبال دلیل برای دیر اپ کردنم باشم والا من تا نوک انگشتم به لپ تاپ می رسه

صدای جیییییییییییییییییغ روژینا تمام فضای خونه رو پر ی کنه (حالا خودمون هیچی فضای

خونه همسایه ها هم پر می شه نیشخند)و بعد کلی باید جلوش دولا و راست بشم که عزیزم

قربونت بشم اشتباه کردم ببخشید ... کردم دیگه تکرار نمی شه تا خانم چشماشو که از

شدت جیغ بسته شده باز کنه و از سر تقصیرات این بنده حقیر بگذره و منو ببخشه برای

همین مجبورم شبا بعد از خوابیدنش بیام تو نت که خدا رو شکر ساعت خواب فندقمم از 9

شب کم کم داره می رسه به 2  نصف شب که کلا من نتونم کاری بکنم

 

ولی از همه این حرفا گذشته خلاصه امشب تونستم گریزی بزنم و برای دخملکم مطلب

بزارم توی این چند وقتی که نبودم دخملکم پیشرفت های زیادی کرده مثلا اینکه فکر کنم

عاشق شده!!! آخه چند روزه بالشش و میاره و می خوابه روش و بعد بهم می گه اهنگ

بزار منم براش اهنگ شاد می زارم ولی کلی خودش و به این ور و اون ور می کوبه که این

نه یکی دیگه خلاصه اینکه تا من یه آهنگ غمناک نزارم دست بردار نیست وقتی به هدفش

می رسه همینطور که داراز کشیده دستشو می زاره روی چشمشو پاشم می ندازه رو

پاش و اهنگ غمناک گوش میده اونم نه یه دقیقه و دو دقیقه یک ساعت حالا این به نظر

شما جز عاشق شدن چه دلیل دیگه ای داره ؟!

 

دیگه اینکه چند وقتیه میاد جلوم وای می سته و هی می گه وووووووویییییییییژژژژ  تازه

فهمیدم منظورش جارو برقیه حالا تا حالا می گفت جاجو الان شده وییییییییییژ دیگه کاریم

نداره داری چیکار می کنی حتما باید قبل از هر کاری جارو بزنی !

 

صحبت کردنم که تو خونه ما مطلقا ممنوعه یعنی من و آقای پدر به هیچ عنوان نباید با هم

صحبت کنیم چون دخملم ناراحت می شه و دوباره بایدبه اتفاق  همسایه  ها از صدای

دلنشین جیغش استفاده کنیم فکر می کنم دخترم اسااسی به درد گشت ارشاد می خوره

 

چند وقته هی  بهم می گه بیا جوجو منم از ترس اینکه نکنه سوسک دیده با کلی ترس و لرز

و دمپایی به دست و ذکر و صلوات میرم دنبالش وقتی به محل مورد نظر می رسم من و

نگاه می کنه و می گه دفت (یعنی رفت ) بعدم یه پوز خندی می زنه و سرش و می ندازه

پایین و میره  منم که طبق معمول جرات حرف زدن ندارم !

 

چند روز پیش تولد باباییش بود ما هم یه جشن کوچیک با حضور پدر بزرگها و مادر بزرگها

گرفتیم دستور داد صدای ضبط بالا باشه همه به ردیف بشینن و دست بزنن و خودشم

برقصه هیچکسی هم با بغل دستیش حرف نزنه خودشم هر چند دقیقه یکبار بلند داد می زد

دست دست و خلاصه مهمانی بدون کوچکترین ردو بدل شدن صحبتی بین خانواده ها به

پایان رسید و مهمونای بیچاره فقط کادو دادن و رفتن ... ما همچین فرزندی داریم !!!!

 

چند روز پیش برای سومین بار به اتفاق چند خانواده از فامیل رفتیم شمال از قضا برق ویلا

رفت و سایه دخملم افتاد رو دیوار کلی دادو هوار کرد که به این بگین بیاد با من بازی کنه

می رفت جلو باهاش خداحافظی می کرد گاهی گیر میداد دستشو بگیره که نمی شد و

وقتی سایه نمییومد باز از صدای دلنشینش به اتفاق کلیه اقوام لذت بردیم

 

وای دیگه چشمام باز نمی شه تا اینجای قضیه رو داشته باشین تا فردا بقیه مطالب و بگم و

عکسای دخملی رو بزارم

 

باااااااااااااااای

 

 

پسندها (1)

نظرات (25)

محبوبه مامان الینا
28 مرداد 92 8:53
سلااااااااااااااااااااام
خداحافظ تنبلی؟!!!!! ببینیم و تعریف کنیم!!!
خوشم میاد کلی هم بهونه جور میکنی واسه دیر آپیدن اون بچه طفل معصوم چه گناهی داره انداختیش وسط وایه توجیه کردن تنبلی خودت؟!!!
ای جااااااااااان روژینا ی من عاشق شده و آهنگ غمناک گوش میده
ینی بهار خدا نکشه تو رو صحنه تولد همسر رو تو سکوت تصور کردم مردم از خنده خو راس میگه بچمون دست دست قر قر دیگه وقتی واسه صحبت نمیمونه که ای جونم که مث مامانش مجلس گرم کنه
هاااااااااااااااابازم شمال؟!!! پس بگو آپ نمیکنی کجاها میگردی و میندازی گردن بچه قشنگ و ملوس ما!!!
بهار با این عنوانی که واسه پستت گذاشتی اگه بهش عمل نکنی با من و سمانه طرفی ها




خداییش اسم و حال کردی خداحافظ تنبلی (رو که نیست سنگ پای قزوینه )
این اسم و گذاشتم تا به خودم روحیه بدم ولی....
بابا کدوم بهونه به جون خودم نمی زاره آپ کنم
حالا ما یه شمال رفتیما هی حسودی کنین
یعنی تو و سماه دلتون میاد به دوست به این نازنینی گیر بدین عمـــــــــــرا
hani
28 مرداد 92 11:40
خلاصه بهار تشریف اوورد الهم صل علی محمد واله محمد


بزن دست قشنگروووووووووو
ندا
28 مرداد 92 19:31
قربون این دختر بامزه


خدا نکنهههههههههه دوستم
سجاد
28 مرداد 92 20:25
سلام سلام صدتا سلام به خاله جون و روژینای عزیز و خوشمل
چه عجب دوباره اومدین



سلام اره دیگه تنبلی بد دردیه
وای که چقدر دلم برای سجاد تنگیده الان میام پیشش
مهرناز(مامان آرسام)
29 مرداد 92 0:38
وای بهارجون مردم از خنده خیلی باحال تعریف میکنی، این وروجکم اینطورکه پیداست مثل آرسام (شوورش!!) حسابی درموندت کرده ها!! بخدا آرسام منم 1 ادا اطفارایی داره هر دقیقه و ثانیه باید به1 سازش برقصی!! لپ تابم بی لپ تاب... کلا زندگیم و تموم لحظاتم وقف کارم و این وروجک شده!!!! زندگیه داریم ما!!!
ساعت این کامنتو ببین و باور کن که منم فقط وقتی آرسام خوابه میتونم 1 گریزی بقول خودت بزنم!!!
همیشه پیگیرت بودم ولی کامنت و اینا واقعا واسم سخت بود بذارم!!! فقط انقدر میشه که با چشم بسته پر خواب وبلاگو آپ کنم و 1 سری به همه بزنم ببینمشون!
اون قضیه سایه هم خیلی باحال بود از طرف من دخملی رو بچلونش شیطون بلا رو


بابااااااااااااااا صفحه وبلاگمون و منور کردی کجایی ؟؟؟
اره به خدا این و خوب اومدی زندگیه داریم ماااااااا
دقیقا منم الان چشمام باز نمی شهههههه
ببوس ارسام جونم وووووووو (مادر زن زبون باز )
سمانه مامان ستایش
29 مرداد 92 4:00
به به بالاخره آپیدی دوست جون.هرچند نصفه نیمهولی خب همینشم غنیمته
فکر کنم یه دو ماهی باید منتظر بقیه اش بشینیم
خب یکم از ما مامانای فعال یاد بگیر.از چرکنویس استفاده کن و کم کم کاملش کن شلمان جووون.


حالا هی این تنبلیو بزنین تو سرررررررم

مثلا هدف همین بوده !
سمانه مامان ستایش
29 مرداد 92 4:07
ای جووونم که عاشق شدهچیکار کردی با بچه که از الان عاشق شده خانووون
قربونش برم که انقد با جذبه ست که مامانش کلی ازش حساب میبره
بهارجون عکساشو زودتر بیا بذار خواهشا.دلمون کلی تنگ شده براش
میگما وقت کردین یکم برین شمال
راستی هرگونه سوءاستفاده از عکس ها پیگرد قانونی دارد


اره دیگه اینم یه مزیت دیگه از بچه های این نسله
خدا نکنه دوستم یعنی می خوای بگی تو از ستایش حساب نمی بری ؟؟؟؟!!!!
ای به چشم
تازه کجاشو دیدی دوبره می خوایم بریم فکر کن !!!
نههههههههههه خب باید می گفتی من نمی دونستم ولی چشم تکرار نمی شه
سمانه مامان ستایش
29 مرداد 92 4:10
تولد همسری هم مبارک
وااای عجب تولدی بوده.قیافه همه دیدن داشته


قربووووووووووووووونت بشم عزیزم مرسی
اره به خدا دیدنی بود ما که عادت داشتیم بیچاره مهمونااااا
محبوبه مامان الینا
30 مرداد 92 7:06
این چه خداحافظ تنبلیی بود که حتی کامنتهارو تأیید نکردی؟!!!


حرف حساب جواب نداره
مامان بردیا
31 مرداد 92 18:03
چه عجب اومدین...من که دیگه داشتم ناامید میشدم....فدای دخمل عاشق بشم من


والا ما که دیگه برامون ابرو نمونده
ندا
4 شهریور 92 16:21
دوستم کجاییییییییی


من اینجام دوستم حاضر
محبوبه مامان الینا
5 شهریور 92 8:43
کجایی رفیق؟!!!!!!!!



امشب می آپم رفیق
محبوبه مامان الینا
7 شهریور 92 9:27
اااااااااااااااای جاااااااااااااااانم بهااااااااااااااااار ناااااااااااااااااازنینم
قربونت برم ما باهات شوخی میکنیم دوست مهربون و باجنبه خودم که از هیچ چی ناراحت نمیشی
میدونم زندگی تو شهر بزرگ و رفت و آمدهاشو و از همه مهمتر بچه داری واقعا فرصتی واسه آدم نمیزاره نمونه ش خود من! حالا برو خصوصی تا بگم


قربوووووووووووووووووووووووونت بشم دوستم من به هیچ عنوان ناراحت نمی شم تازه اگر تونستی منو ناراحت کنی جایزه داری یک آدم پرروییم من !!!
واقعا همینطوره که می گی هی هی هی
اومدم پیشت
محبوبه مامان الینا
9 شهریور 92 7:09
خصوصی
سمیرا
10 شهریور 92 0:33
این فردا کی میرسه ما عکسای دختری رو ببینیم . قربون جیغ زدنات برم من عزیزه دلمممم.مامانیییییی تنبل نباش


خدا نکنه خالههههههههههههه
ای به چشم فسقلی ناز نازی و ببووووووووووووووووس
hani
10 شهریور 92 17:05
یک ماه نوشتی خداحافظ تنبلی . خواهرم به روح اعتقاد داری آیا؟


بهههههههههههههههله
مامان نسرین
11 شهریور 92 1:01
هههههههه بهاره جون کلی خندیدم از دست این دخمل بلا جیگرشو برم البته میدونم تو موقعیتش خنده که نداره هیچ گریه هم داره از دست این وروجکا

ولی بازم خوبه که با اهنگ یه ساعت سرگرم میشه هاااااااااا حالا غمگین باشه


می بینی نسرین چه اوضاعی داریم حالا قدر صدرا رو بدون

عاشقیه دیگه خواهر ما به همون یه ساعتم راضییم !
زهرا(✿◠‿◠)
12 شهریور 92 20:34
سلام بهار جون...
خوبین همگی؟
قربون رژینای جیغ جیغوم
حساسیت بچه ها رو همصحبتی مامان و باباها که خودش یه سریاله.....
حالا وایسا یه کم دیگه بزرگتر شه....
مام همین اوضاع و داریم(یه خط در میون!!!!)


سلااااااااااااام
جدی هر چی بگذره بدتره ؟نهههههههه
اینم جزو شیرینیهای زندگیه دیگه حتی یه خط در میون
سمیرا
15 شهریور 92 21:28
ببین من هر روز دارم میام ببینم کی پس عکس دخملمو میزاری. مامانی همت کن دیگه


شرمندم می کنی دوستم چشم بوووس
سجاد
16 شهریور 92 1:27
هدیه مستربین به کوچولوهای بردسکنی ...
سمانه مامان ستایش
16 شهریور 92 16:22
روژینای عزیزم روزت مبارک دختر دوست داشتنی
با مامانت هم از بس تنبله و وبلاگتو آپ نمیکنه قهرم


مرسی خاله دوست داشتنی

من که برات با اس ام اس توضیح دادم دیگه قهر نکن دوستم
مامان مانلی
18 شهریور 92 9:13
الهی فدات بشم من خاله که عاشق شدی حالا عاشق کی هستی تو فسقل ؟
خوب سرتو گرم کرده این وروجک کلی خندیدم وقتی اینا و خوندم
بماچش که دلم براش تنگ شده


خدا کنه خاله راشاااااا
دگه نمی تونم بگم عاشق کی شدم
آره والاااااا
حتما تو هم مانلی جونم و بمااااااچ
ماني مامان شاينا جون
21 شهریور 92 1:21
قربونش بشم اينقدر قلدر و جيگره


خدا نکنه خاله مانی
محبوبه مامان الینا
21 شهریور 92 10:42
سلام بهار جون چ خبر؟ تصمیمت رو گرفتی بابت اون قضیه کاری؟
موفق باشی دوست جونم


سلاااااااااااااااااام دوستم دلم بر ات یه ذره شده بود البته برای الینا بیشتر !!!
بههههههله
مرسی عزیزم تو هم همینطور بوووووووووس
مامان بردیا
5 مهر 92 13:38
جــــــــــــــــــــــــــونم روژینای عاشق


niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به . می باشد