خداحافظ تنبلی
سلام سلام صد تا سلام
اول از همه ببخشید که خیلی دیر اپ کردم اخه مگه با این بچه می شه اپید به خدا من
موندم شما دوستان وبلاگی بنده چطور اینقدر تند تند آپ می کنید که من هی باید خجالت
بکشم و دنبال دلیل برای دیر اپ کردنم باشم والا من تا نوک انگشتم به لپ تاپ می رسه
صدای جیییییییییییییییییغ روژینا تمام فضای خونه رو پر ی کنه (حالا خودمون هیچی فضای
خونه همسایه ها هم پر می شه )و بعد کلی باید جلوش دولا و راست بشم که عزیزم
قربونت بشم اشتباه کردم ببخشید ... کردم دیگه تکرار نمی شه تا خانم چشماشو که از
شدت جیغ بسته شده باز کنه و از سر تقصیرات این بنده حقیر بگذره و منو ببخشه برای
همین مجبورم شبا بعد از خوابیدنش بیام تو نت که خدا رو شکر ساعت خواب فندقمم از 9
شب کم کم داره می رسه به 2 نصف شب که کلا من نتونم کاری بکنم
ولی از همه این حرفا گذشته خلاصه امشب تونستم گریزی بزنم و برای دخملکم مطلب
بزارم توی این چند وقتی که نبودم دخملکم پیشرفت های زیادی کرده مثلا اینکه فکر کنم
عاشق شده!!! آخه چند روزه بالشش و میاره و می خوابه روش و بعد بهم می گه اهنگ
بزار منم براش اهنگ شاد می زارم ولی کلی خودش و به این ور و اون ور می کوبه که این
نه یکی دیگه خلاصه اینکه تا من یه آهنگ غمناک نزارم دست بردار نیست وقتی به هدفش
می رسه همینطور که داراز کشیده دستشو می زاره روی چشمشو پاشم می ندازه رو
پاش و اهنگ غمناک گوش میده اونم نه یه دقیقه و دو دقیقه یک ساعت حالا این به نظر
شما جز عاشق شدن چه دلیل دیگه ای داره ؟!
دیگه اینکه چند وقتیه میاد جلوم وای می سته و هی می گه وووووووویییییییییژژژژ تازه
فهمیدم منظورش جارو برقیه حالا تا حالا می گفت جاجو الان شده وییییییییییژ دیگه کاریم
نداره داری چیکار می کنی حتما باید قبل از هر کاری جارو بزنی !
صحبت کردنم که تو خونه ما مطلقا ممنوعه یعنی من و آقای پدر به هیچ عنوان نباید با هم
صحبت کنیم چون دخملم ناراحت می شه و دوباره بایدبه اتفاق همسایه ها از صدای
دلنشین جیغش استفاده کنیم فکر می کنم دخترم اسااسی به درد گشت ارشاد می خوره
چند وقته هی بهم می گه بیا جوجو منم از ترس اینکه نکنه سوسک دیده با کلی ترس و لرز
و دمپایی به دست و ذکر و صلوات میرم دنبالش وقتی به محل مورد نظر می رسم من و
نگاه می کنه و می گه دفت (یعنی رفت ) بعدم یه پوز خندی می زنه و سرش و می ندازه
پایین و میره منم که طبق معمول جرات حرف زدن ندارم !
چند روز پیش تولد باباییش بود ما هم یه جشن کوچیک با حضور پدر بزرگها و مادر بزرگها
گرفتیم دستور داد صدای ضبط بالا باشه همه به ردیف بشینن و دست بزنن و خودشم
برقصه هیچکسی هم با بغل دستیش حرف نزنه خودشم هر چند دقیقه یکبار بلند داد می زد
دست دست و خلاصه مهمانی بدون کوچکترین ردو بدل شدن صحبتی بین خانواده ها به
پایان رسید و مهمونای بیچاره فقط کادو دادن و رفتن ... ما همچین فرزندی داریم !!!!
چند روز پیش برای سومین بار به اتفاق چند خانواده از فامیل رفتیم شمال از قضا برق ویلا
رفت و سایه دخملم افتاد رو دیوار کلی دادو هوار کرد که به این بگین بیاد با من بازی کنه
می رفت جلو باهاش خداحافظی می کرد گاهی گیر میداد دستشو بگیره که نمی شد و
وقتی سایه نمییومد باز از صدای دلنشینش به اتفاق کلیه اقوام لذت بردیم
وای دیگه چشمام باز نمی شه تا اینجای قضیه رو داشته باشین تا فردا بقیه مطالب و بگم و
عکسای دخملی رو بزارم
باااااااااااااااای